۱۳۸۷-۰۴-۲۶

زنان در عصر قاجار و ظهور دیانت بابی و بهائی

زنان قاجار
زنان در عصر قاجار و ظهور دیانت بابی و بهائی


مقدمه:

دوره قاجار از سیاهترین دوران تاریخ ایران است. در این عصر شاهان بی تدبیر و خود خواه قاجار به همراهی و هدایت علمای دینی و گرگان به ظاهر میش ، زمام امور مملکت را در دست گرفته بودند. مردم ایران در غرقاب جهالت و خرافات غرقه بودند و ایران هر روز تاراج و دستمایه بیگانه و دشمن قرار می گرفت. روسای امور جای آنکه از شدت نادانی و عقب ماندگی بکاهند ، با فرامین کوته بینانه و خشک مغزانه خویش بر آن می افزودند و اگر کسی صلای آزادی ایران و ایرانی را از کام بر میکشید، به هزار زجر و عذاب دچار می گشت. در این میان وضعیت زنان از سایر اقشار جامعه بدتر بود. این ظلم و ستمی که در زمان قاجار بر زنان می رفت ، برآمده از طرز تفکر و اعتقاد مردان و نیز خود زنان درباره جنس زن بود. آنچه زن را تنها به یک حیوان خانگی تنزل می داد و او را به عنوان اسباب و ابزاری در دست مرد می دانست که وظیفه اش کسب رضایت او و تمهید اسباب راحتش بود. هر حرکت جسورانه و شجاعانه ای که برای آزادی زن انجام میشد به اسم دین و به بانگ تکفیر خاموشی می گرفت یا با شدت عمل مواجه می شد.

نظر به اهمیت نقش زن در اجتماع و تحولاتی که سپیده آن از زمان قاجار سر بر کشید، به بررسی وضعیت زنان و شیوه زندگی ایشان در این دوره می پردازیم و سپس تغییراتی را که به وسیله دیانت بابی و بهائی در شیوه نگرش و رفتار به زنان ایجاد شد، مورد نظر قرار می دهیم. گرچه عواملی چند سبب برون جستن زنان از پیله تنگ و بی نور تعصبات گردید ولی در این نوشته به تاثیرات این دو آیین که در عصر قاجار سر بر آورد ، توجه می شود.

اوضاع اجتماعی زنان در دوره قاجار:
درزمان قاجار، اقلیتها (قومی و مذهبی)، غلامان و زنان از نظر حقوقی مقامی کمتر از سایر اقشار جامعه داشتند. (1) زنان نیز خود شامل دودسته فرودست (مربوط به قشرهای پایینتر جامعه و فرادست (اقشار بالاتر جامعه) بودند و بر این اساس طرز پوشش، فعالیت، حق ارث، ازدواج و... آنها متفاوت می شد. (2) در حقیقت بدترین و سخت ترین دوران حیات زن ایرانی در عصر قاجار سپری شد که به علت شدت استبداد، کثرت خرافات و جهل و نادانی، قدرت واستیلای روحانیان قشری اسلامی (اصولگرایان)، فساد درباریان و گسترش حرمسراها صورت پذیرفت. (3) در این زمان وضع پوشش، طرز باورها(که مملو از خرافات و سطحی بینی بود)، شیوه ازدواج، سرگرمی و گذران اوقات،تعلیم و تربیت کودکان به شدت تحت تاثیر باور مذهبی قشری قرار گرفته بود که در ادامه به این موارد اشاراتی می گردد:

وضع پوشش زنان:
از آنجا که زن جزو مایملک مرد به حساب می آمد و از حقوقی نصف حق مرد و حتی کمتر از آن بهره مند بود، طرز پوشش او نیز از پیش تعیین شده بود. لباس زنها معمولا رنگ باخته ویکنواخت بود. کفشهای چرمی سفت می پوشیدند که به هیچ وجه مناسب راه رفتن نبود ومعمولا پاشنه آن را می خوابانیدند. این کفشها در هنگام راه رفتن صدایی از خود تولید می کرد که یکی از علل آن این بود که اگر زن از خانه بیرون رود،سایر اعضای خانواده (مردان) مطلع شوند.این لباسهای رنگ و رو رفته و غالبا کثیف و بد بو فقط در وقت حمام یعنی چند ماه یک بار عوض و شسته می شد. (4)

زن باید چادری سیاه یا آبی تیره بر سر می کرد که کاملا همه بدن او را می پوشاند و بر روی آن روبندی بلند ومعمولا سفید می بست که از پیشانی تا زانو ادامه می یافت. این روبند به صورت شبکه ای بود و با یک قزن به پشت سر بسته می شد. آنها با این هیئت اجازه رفت و آمد داشتند ولی در واقع هیچ خبری از دنیای خارج خانه و وضع اجتماع نداشتند.(5) البته زنان نواحی روستا پوشش آزادتری داشتند ولی از حقوق اجتماعی کمتری بر خوردار بودند. در اواخر قاجاریه روبند تبدیل به پیچه شد که برداشتن آن راحت تر بود ولی مانند روبند کل صورت را می پوشاند و از پیشانی تا چانه را در پرده می کرد. این ظاهر در حجاب، باطن و معنایی در پس خود مخفی کرده بود . حجاب برای زن آن هم به ان شکل غلیظ در معنای نگاه به زن به عنوان فردی با حقوق پایین تر و کسی بود که فقط برای خانه ساخته شده و از اوضاع بیرون آن نباید اطلاعی داشته باشد یا فعالیتی انجام دهد. وظیفه او در نظر مردان که سالار به حساب می آمدند شستن و رفتن و کسب رضای شوهر بود و ماهیت وجودی او در این چند مورد خلاصه می شد. این تفاوت فاحش میان اندرون و برون خانه نه تنها در طرز پوشش نمایان می شد، بلکه طرز رفتار و کلام ایرانیان نیز سرشار از تقیه و دروغ و ریا بود. این اندیشه ها را می توان در کتاب تادیب النسا که یکی از شاهزادگان قاجاردر سال 1309 نوشته ملاحظه کرد:

" رضای شوهر رضای خداست و غضب شوهر غضب خدا...فاضلترین اعمال زنان اطاعت شوهر است؛ اگر نبود برای زنان هیچ عمل فاضلتر از ریسمان ریسیدن نیست... حریص بودن به ریسمان ریسیدن، ساعتی، بهتر است زنان را از عبادت یک ساله اگر شوهر داشته باشند و ریسمان بریسد که شوهر و اولاد آن جامه کنندو بپوشند... خداوند مهربان است بر زنانی که جامه شستن را خوش دارند، چنان که هر زنی که بشوید جامه شوهر خود را، پاک می سزد حق تعالی جمیع گناهان آن زن را. از نان پزی و خم شدن در تنور چه بگویم خدا هزار فرشته فرستد اما وای به حال و روز زنی که در خشم باشدبا شوهر. بداند که در روز قیامت زبان او را از پس سر او بیرون کشند، زنجیری از آتش بر سر وی زنند و آتش در دهان او زبانه کشد. پس بهتر آنکه زن اطاعت پیشه کند، برده شوی خود باشد، کابین خود به شوهر بخشد انگار 1000 یتیم گرسنه را نان داده. هر زنی که زندگی را فدای همسر کند اگر این دنیا ندارد، عاقبت را دارد و در روز قیامت از پل صراط آسان می گذرد مانند برق انشا الله."(6)


ازدواج زنان:
از آنجا که در شریعت اسلام 4 زن عقدی مجاز است و در شیعه زن صیغه ای یا متعه به هر تعداد امکان پذیر می باشد در زمان قاجار این رسم به تمام و کمال به خصوص در میان شاهان و شاهزادگان قاجار اجرا می گردید. همه ما آوازه حرمسرای فتحعلیشاه را شنیده ایم . او نزدیک به 1000 زن از طبقات مختلف با اصل و نسبها و سنین گوناگون داشت او حتی به زن عموهایش هم رحم نکرد و با آنها ازدواج کرد. این دختران هم از فرزندان رجال بلند پایه قاجارو تجار و بازاریان بودند و هم اسرای گرجی. او اندکی پس از ولیعهدی به فاصله 10 ماه دارای 7 پسر شد که 3 تن از آنها در فاصله 10 روز متولد شدند و در هنگام مرگش 60 پسر و بیش از 40 دختر داشت (7)؛ البته باید به خاطر داشته باشیم که به علت جهالت و بی سوادی و عدم رعایت بهداشت و شیوع بیماریهای مسری بیشتر بچه ها از بین می رفتند و به بلوغ نمی رسیدند و حتما تعداد فرزندان به وجود آمده او بیش از این تعداد بوده. گذشته ازفتحعلیشاه سایر شاهان قاجار نیز کم و بیش زنان بسیار و حرمسراهای عرض و طویلی گسترده بودند. مثلا محمد شاه که هم بیمار بود و هم تا حدودی تمایلات زاهدانه داشت و از لذت جسمانی دوری می کرد حرمسرایش شامل 7 زن و 9 فرزند بود (8). ناصرالدین شاه کوشید در میان همسرانش نوعی فضای جداگانه ایجاد کند و طرح جدیدی از حرمسرا داد که اطاقهای مجزایی برای هر زن تعیین می شد. او در پایان سلطنتش از فشارهای ناشی از رقابت همسران و توقعات بی پایان آنها به تنگ آمده بود. حرم او را خواجگان اخته سیاه و سفید به شدت محافظت می کردند و هیچ مردی به جز خویشان بسیار نزدیک شاه اجازه ورود به حرمسرا را نداشت.(9)

به غیر از حرمسرای شاهی اوضاع زنان معمولی هم تعریفی نداشت. معمولا دختران کم سن و سال به عقد مردان مسن در می آمدند و به زور باید با آنان ازدواج می کردند. قرار ازدواج شامل دو بخش جداگانه بود: قسمت اول قرار و مدارهای والدین و بستگان نزدیک عروس و داماد بود. بستگان داماد ، عروس را به طور کامل امتحان می کردند. موهایش را می جوریدند و بدنش را کامل می دیدند تا نقصی نداشته باشد بعد گفتگو در باب جهیزیه و مهریه و هزینه ها زده می شد. قسمت دوم عروسی و عقد دختر بود که به هیچ وجه تمایل و نظر او مورد توجه قرار نمی گرفت و گاه این دختر کم سن و سال باید بچه های زن قبلی مرد را هم بزرگ می کرد.(10) وقتی وارد زندگی می شدند ممکن بود با چند هوو بر خورد کنند که معمولا روابطی خصمانه داشتند و حتی اقدام به مسموم کردن یا فلج نمودن تدریجی هووهای خود مینمودند. زنان و مردان بی آنکه هم را بشناسند یا ببینند مجبور به ازدواج بودند و معمولا روابطی سرد و نامطلوب داشتند و این زندگی نکبت بار را به امید تولد پسری که آبروی خانواده به حساب می آمد سپری می کردند. تمام فکر و ذکر خانواده ها از زمان تولد دختر تدارک جهیزیه و شوهر دادن دختر بود.(11) بعد از ازدواج هم آنها را به لقب عروس آقا، گلین آقا، عزیز آقا یا به نام پسر خانواده(مثلا ننه حسن یا ننه علی آقا) یا منزل صدامی کردند.(12)در واقع می توان گفت زندگی زن در کار خانه،زاییدن و شوهر داری خلاصه می شد .


تربیت کودکان و دختران:
در آن زمان به علت نادانی و بی سوادی زنان و تفکرات قدر مابانه ، عوامل وراثتی و شیوع بیماریهای مسری ، بچه ها در 9 ماهگی یا یک سالگی ضعیف و بیمار می شدند و معمولا 85 درصد از کودکان پیش از 2 سالگی می مردند و در واقع شانس زندگی برای کودکان بسیار کم بود. از میان کودکان به دنیا آمده تنها پسر دارای قدر و مقام بود و اگر فرزند متولد شده دختر بود، از پخش شیرینی و موسیقی که در زمان پسر زاییدن مرسوم بود جلوگیری می شد و به دروغ شایعه می کردند که پسر است تا آبروی پدر و مادر حفظ شود و اگر پسر بود لباس دخترانه بر تنش می پوشاندند تا چشم نخورد.(13) معمولا خبر دختر زاییدن را با ترس و لرز به پدر می گفتند و گوینده هیچ انعامی دریافت نمی کرد و مادر از سرنوشتش هراسان بود زیرا امکان داشت شوهر او را طلاق دهد .(14)

دختر را از کودکی بر ننویی با جنس بد می خواباندند و بر چشمانش سرمه می کشیدند و تمام بدنش را می بستند. معمولا به ظاهرش توجهی نمی شد و موهایش را شانه نکرده در 10 ردیف می بافتند و چارقد به سرشان می گذاردند(15).

تعلیم و تربیت معنایی نداشت حتی برای پسران و در مکتبخانه ها هم فقط علوم دینی و قرآن یا گاهی اشعار فارسی آموخته می شد و این آموزش با نهایت خشونت یعنی با فلک انجام می پذیرفت که بعد از آن قدرت راه رفتن را تا مدتی از بچه می گرفت. هیچ تلاشی برای تربیت کودکان صورت نمی گرفت و معمولا مادر به بچه تریاک می خوراند تا او را ساکت کند و بخواباند. یا آنقدر دور و بر اطاق بچرخد تا خوابش ببرد. در مورد دختران هم تنها به فکر شوهر دادنش بودند و بر طبق احادیثی که به یقین جعلی ست دختران را از آموزش باز می داشتند. مثلا می گفتند پیامبر اسلام درباره دختران فرموده:" نگذارید به پشت بام روند . به آنها نخ ریسی و سوره نور را بیاموزید." (16). حتی برخی خانواده های فقیر و ندار دختران خود را می فروختند. مانند فروش دختران قوچانی به ترکمانان که در حقیقت همان برده داری به حساب می آید و خریداران بر سر این دختران به حراج گذاشته هر چه می خواستند می آوردند. (17) زنان این دوران اوقات خود رابا نشستن دور هم و غیبت کردن و شایعه ساختن می گذراندند و از غذا و شوهر و کودکانشان می گفتند .دور هم آجیل و تخمه می خوردند و قلیان می کشیدند( البته آنانی که دستشان به دهانشان می رسید) (18) در این شرایط چیزی که جایگزین دانش و شعور می گردد خرافات و یاوه سرایی ست که در آن دوره بسیار رواج داشت؛ به طوری که مثلا وقتی کودک بیمار می شد جای مراجعه به طبیب، حیوانی می کشتند و خونش را به سر و صورت بیمار می زدند. اعتقاد شدید به چشم زخم و چشم شور داشتند. برای رفع چشم زخم هم مراسمی داشتند و معمولا حدقه چشم گوسفندی را که در مکه روز عید قربان کشته شده خشک می کردند و به گردن کودک می آویختند . آن را شکافی داده در آن یشم، آهن، طلا یا نقره می کردند تا چشم بد را دور کند. اعتقاد شدید به فال و جادو و استخاره قرآن داشتند و از سر و روی کودکان انواع و اقسام تعویذ آویزان می کردند. موی سر و ناخن را نمی چیدند زیرا نگران افسون شدن بودند. (19) شاید ایرادی هم بر ایشان وارد نبود زیرا دنیای کوچک و تنگ آنها در همین چند موضوع خلاصه می شد.


بررسی علل عقب ماندگیهای زنان و نتایج آن:
دختری که به این صورت بار آید و قوای عقلانیش در کوره دانش و تعمق پخته نگردد، وقتی مادر هم شود چیزی برای آموختن به کودکانش ندارد. بنابراین نادانی و بی سوادی و بی خبری زنان نه تنها نیمی از جمعیت ایران را عملااز فعالیتهای اجتماعی و علمی باز نموده بلکه نیم دیگر( مردان) هم که پرورده دست این زنان بی سواد و بی تجربه بودند به کاری نمی آمدند. سوالی که پیش می آید اینست که چه کسانی عامل این رکود و عقب ماندگی در ایران می شدند و نگفته پیداست کسانی که در خفا (روحانیون دینی) و آشکار( شاهان قاجار و درباریان) پی نگاهداری و حفظ قدرت خود بودند و از این نادانی و سر در گریبانی مردم سود می بردند.

زنانی که جز سخن چینی و جهیز و ویار بارداری و شکم شوهرانشان به چیز دیگری نمی‌اندیشیدند و جایی برای تعلیم و تربیت نداشتند، نسلهای بعد را نیز به وضعی اسفناکتر از خود دچار می کردند ؛ آن چه مانع و رادع اصلی ایشان در مسیر کمال و پیشرفت بود، باورهای دینی یا برداشتهای سطحی و خرافی از اسلام بود و از آنجا که در سلسله قاجار قدرت نهانی در دست علمای قشری اصولی بود، آنچه در عمل اجرا می شد و به افکار مردم عامی تزریق می گردید همین باورهای منسوخ و کهن بود. آنچه زن ایرانی می خواست، برابری حقوقش با مردان بود و این برابری نتایجی در پی خویش داشت که برداشتن حجاب، انتخاب آزاد در ازدواج و طلاق، کسب علم ومعرفت، حضور در عرصه های اجتماعی و اشتغال، تربیت اصولی و عالمانه کودکان و... را شامل می شد که به هیچ وجه علمای دینی را بر نمی تابید. اما عواملی که سبب بیداری زنان از این خواب گران هزار ساله گردید، آشنایی با فرهنگ اروپایی، تاسیس مدارس جدید توسط مسیونرهای غربی، ظهور دیانت بابی و بهائی و انتشار روزنامه های متعدد بود.(20)


ظهور دیانت بابی و بهائی و زنان:
دیانت بابی در دوره قاجار و در زمان ساطنت محمد شاه ظاهر شد (1260ه.ق). سید علی محمد شیرازی ملقب به"باب" ( که خود را موعود اسلام و قائم آل محمد می دانست) در سن 25 سالگی این ادعا را مطرح نمود که زمان دیانت اسلام به سرآمده ووقت ظهور جدیدی ست که احکام و تعالیمی مطابق با زمان حال را مطرح نماید. او آموخته هایی آورد که قدرت روحانیون را کاملا از میان می برد و از منابر به زیر می افکند، به عقل و تفکر انسان برای تشخیص مسائل احترام می گذارد، تقلید و تکفیر و نجاست را از میان بر می داشت، تعلیم و تربیت مردان و زنان و کودکان را با نهایت محبت ترویج می داد، حجاب را از سر زنان بر می داشت و صیغه و چند همسری را ملغی می نمود وحقوق زیادی برای زنان قائل بود. احکام باب متناسب با روزگار ظهورش بود و بسیاری از طالبان حقیقت و روشن اندیشان را به خود جذب نمود و تعداد زیادی از ایشان که حتی از علمای دینی بودند در راه او شهید شدند. اودرباب آزادی در انتخاب همسر در باب 7 از واحد 6 بیان ( امالکتاب دیانت بابی) می گوید:

" مَخلصِ این باب آنکه خداوند عالم از جود و فضل خود مرتفع فرموده در بیان (از میان برداشته) حدود انقطاع (صیغه) راتا آنکه بر هیچ نفسی ذلی در رضای خدا از برای او وارد نیاید و به رضای مرئ (مرد) و مرئه (زن) و کلمه ای که دلالت کند که" او بوده از برای خدا و هست و راضی است به حکم او" ..."

از مشهورترین و جنجال برانگیزترین زنان بابی طاهره ( قره العین ) است. او جزو حروف حی (18 نفر اولی که به باب ایمان آوردند) بود و در همین راه هم جان داد. طاهره علمدار و پیشگام نهضت آزادی زنان ایران است.


طاهره(قرة العین):
طاهره در در سال 1233 ه.ق درقزوین در خانواده شیعی بسیار مذهبی به دنیا آمد. پدر او ملا محمد صالح برغانی از علمای بنام قزوین بود و طاهره را از خردسالی نزد معلم خصوصی برای فراگیری علوم دینی نهاد و در اندک زمان سر آمد شد . به گفته میرزا محمد جعفر خان حقایق نگار مورخ مخصوص دربار قاجار : " با وجود حسن و جمال و غنج و دلال در علوم معقول و منقول به حد کمال بود". پدر او را به اجبار در 13 سالگی به پسر عمویش ملا محمد داد و طاهره از او صاحب 3 فرزند شد ولی چون به باب ایمان آورد و افتان و خیزان در کوی و بازار به ترویج امرش پرداخت از خانواده و فرزندان و شوهر بد خلق متعصب گذشت. او به واسطه عموی کوچکترش حاج ملا محمد علی برغانی به شیخیه و افکار شیخ احمد و سید کاظم علاقه مند شد و به سلک ایشان درآمد. از آنجا که سید کاظم گفته بود که پس از مرگ من همگی برخیزید و در پی قائم روید، چه که آمدن او نزدیک است. طاهره نیز شبها به دعا و استغاثه می پرداخت تا آنکه شبی خوابی دید که سیدی جوان با عمامه سبز و عبای سیاه مشغول نماز است در حالیکه میان زمین و آسمان ایستاده و آیاتی را می خواند که او قبل از این نشنیده. چون بیدار می شود یکی از آیات قنوت را که به یاد دارد در دفترش می نویسد و چند وقت دیگر که یکی از آثار باب به نام قیوم الاسما به دستش می رسد آن آیه را در آن می یابد و به او ایمان می آورد.(21) او دارای هوش سرشار، حافظه قوی، سخنور و مجتهد بود ودر فراگرفتن علوم اسلامی سرآمد اقران و مردان بود(22) طاهره در قریه بدشت در جمعی از بابیان حجاب از چهره برداشت و با این کار هم پایان دور اسلامی و اجرای احکام آن را اعلان کرد و طلیعه ظهوری جدید را صلا زد که در آن زن با مرد برابر است و هم نوای آزادی زنان را که در اندرونی ها و در چهارچوب خانه ها و زندان تفکر جامعه اسیر بودند بلند کرد. با علما بحث و مجادله می نمود، در پس پرده به تدریس فلسفه و فقه و حکمت به مردان می پرداخت و تفسیر آیات قران می کرد و از هیچ کس خوف و هراس به دل راه نمی داد. گرچه ناصرالدین شاه از جمال و کمال او خوشش آمده بود وگفته بود:" از هیئتش خوشم آمد بگذار بماند" و حتی می خواست او را سوگلی حرم نماید ولی به تحریک علما که هراسان و بیمناک مقام خود بودند، مورد بازخواست قرار گرفت و سپس به علت بابی بودن و تبلیغ این دیانت و شکستن حدود اسلام حکم قتلش اعلام شد و توسط چند تن از نوکرهای عزیز خان آجودان باشی با دستمالی که خودش به آنها داده بود خفه گردید و جسدش را در باغ شاه در چاهی افکندند.(23)

اما آنچه در این مقال مورد توجه قرار می گیرد تاریخ زندگی یا مذهب او نیست بلکه اقدامات متهورانه ایست که در زمانه سکوت زن از او سرزد. او با فروافکندن حجاب از سر مرز میان اندرون و برون زن را ازمیان برد. او مخالف تبعیض جنسی بود و رابطه زن و اجتماع را بر هم زد. در عصری که سکوت و خانه نشینی و تسلیم و اطاعت ارزشهای زن را تشکیل می داد، او بر علیه این سکوت و خموشی قیام کرد و نه تنها با علم و دانش و تغییر عقیده و سر فرو نیفکندن در برابر روزمرگی زن، پیام خود را به ایران و ایرانیان فغان کرد بلکه اشعار و غزلیات زیبا سرود و از عصیان سرکشی و نوآوری زن ایرانی زبان به سخن گشود.(24) او زن را از خانه برون کشید و به عرصه اجتماع آورد و گرچه این خوی تسلیم ناپذیری و کمال طلبی در وجود او ریشه داشت ولی با ایمان آوردن به دیانت بابی بر ظهور و بروزش افزود و جهان گیر شد.

حرف طاهره در نوردیدن یک دوران پوسیده تاریخی و به سر آمدن ستم و استبداد و تقلید و رکود و نابرابری بود:

هان صبح هدی فرمود آغاز تنفس
روشن همه عالم شد زآفاق و زانفس

دیگر ننشیند شیخ بر مسند تزویر
دیگر نشود مسجد دکان تقدس

ببریده شود رشته تحت الحنک از دم
نه شیخ به جا ماند و نه زرق و تدلس

آزاد شود دهر ز اوهام و خرافات
آسوده شود خلق ز تخییل و توسوس

محکوم شود ظلم به بازوی مساوات
معدوم شود جهل ز نیروی تفرس

"طاهره در مدت عمر کوتاه خود (34سال) برای حقوق خود و همجنسان و همنوعانش جنگید و ساکت ننشست. نام او در سر لوحه اولین کنفرانس حقوق زنان در آمریکا نزدیک به صد سال پیش نگاشته شده . معروفترین هنرپیشه تاتر فرانسه در نیمه دوم قرن نوزدهم از دونویسنده زمان خود کاتوله مندس و جولز بویس خواهش کرد که نمایشنامه ای را درباره ژاندارک ایرانی (طاهره) بنویسد و او روی صحنه بیاورد. گرینوسکایا -دراماتیست روسی- چنین نمایشی رادر تاتر سن پطرز بورغ اجرا کرد و بعد از آشنایی با این نمایش بود که تولستوی نویسنده و صلحجوی روسی نسبت به نهضت باب و دیانت بهائی کنجکاو و علاقه مند شد و در پاسخ به ارفع الدوله سفیر ایران در استامبول نوشت که: " کلید صلح جهان در دست آن زندانی عکا یعنی بهاءالله است""(25) و حتی به گفته ژالنت آفاری بابیان و زنان پیرو باب می خواستند تغییراتی در وضع اجتماعی و حقوقی زنان ایجاد کنند.(26)


آموزه های دیانت بهائی و بیداری زنان:
اما وضع زنان به یک صورت باقی نماند و به علل مختلف مانند آشنایی با فرهنگ اروپایی ، ظهور دیانت بابی و بهائی، تاسیس مدارس جدید و انتشار روزنامه های آگاهی بخش، دچار تغییراتی شدند. در این بخش به بررسی تاثیرات دیانت بهائی در ظهور این بیداری اشاراتی می گردد.

بهاءالله (میرزا حسین علی نوری ملقب به بهاءالله)، در اواسط قرن نوزدهم اعلان وحدت عالم انسانی نمود وآن راهدف دیانت خود قرار داد. برای نیل به این هدف تعالیم و احکامی بیان کرد و عمل به موجب آنها را ضامن رسیدن به صلح و وحدت دانست. از جمله این تعالیم، تحری حقیقت و ترک تقالید، ترک تعصبات، ایجاد محکمه کبرای بین المللی برای ایجاد صلح، ایجاد زبان و خط بین المللی (البته علاوه بر زبان و خط مادری و حفظ فرهنگهای بومی)، تساوی حقوق زن و مرد، استمرار ظهورات الهیه، تطابق دین با علم و عقل و...بود. در احکام او موارد بسیاری وجود دارد که تساوی زن و مرد را اعلان نموده :

" ...لله الحمد قلم اعلی، فرق ما بین عباد (مردان) و اماء (زنان) را برداشته و کل را در صقع (مقام) واحد به عنایت کامله و رحمت منبسطه مقر و مقام عطا فرمود. ظهر ظنون را به سیف بیان قطع نمود و خطرات اوهام را به قدرت غالبه قویه محو فرمود. "(27)

" و از جمله تعالیم حضرت بهاءالله وحدت نسا و رجال است که عالم انسانی را دو بال است؛ یک بال رجال و یک بال نسا. تا دو بال متساوی نگردد مرغ پرواز ننماید. اگر یک بال ضعیف باشد پرواز ممکن نیست. تا عالم نسا متساوی با عالم رجال در تحصیل فضائل و کمالات نشود ، فلاح و نجاح چنان که باید و شاید ممتنع و محال."(28)

از مواردی که سبب اجرای این تساوی می گردد می توان به مسائل زیر توجه نمود:

حرمت صیغه و ازدواج موقت:

" واما الازدواج الموقت حرمه الله فی هذا الکور المقدس و منع النفوس عن الهوی، حتی یرتدوا بردا التقوا و هو التنزیه و التقدیس بین الملا الاعلی "( و اما ازدواج موقت در این دور و عصر مقدس حرام شده و نفس از هوا منع شده تا به پیراهن تقوا پوشیده شود و آن تقدیس و پاکی در بیم مردمان است.)(29) .


لزوم تشکیل مدارس و تعلیم تربیت عمومی و اجباری:
" همچنین لازم است که در جمیع بلاد ایران حتی قری و قصبات صغیره مکتبهای متعدده گشوده و اهالی از هر جهت تشویق و تحریص بر تعلیم قرائت و کتابت اطفال شوند حتی عنداللزوم اجبار گردند. تا عروق و اعصاب ملت به حرکت نیاید کل تشبثات بی فایده است..."(30) بر اثر این تعلیم و بیانات دیگر و به دستور عبدالبهاء(پسر و جانشین بهاءالله) مدارس دختران در تهران ایجاد شد . او برای پا گرفتن این مدارس که در چند شهر شروع به کار نمود ، از زنان متخصص بهائی درزمینه تعلیم و تربیت و زبان در آمریکا خواست که به ایران آیند و به تعلیم و تربیت دختران بهائی و غیر بهائی پردازند. از جمله این افراد دکتر مودی، دکتر کوی ( که سالها به فراگرفتن زبان فارسی هم همت گماشت و به اطفال زبان انگلیسی یاد می داد) ،لیلیان کپیس و میس ادلید شارپ بودند .البته این مدارس با سختی بسیار و مخالفت ملایان و قوای حکومتی تشکیل می شد و بالاخره هم به ان یورش برند و تخریب نمودند و اجازه ادامه فعالیت را ندادند. در فهرستی که در سال 1913 توسط نشریه شکوفه ( مخصوص زنان) منتشر شد، فهرستی از اسامی 63 مدرسه دخترانه در تهران موجود بود که 2500 دانش آموز دختر را تحت پوشش قرار می داد. در این میان مدرسه ترقی بنات، تربیت بنات و تربیت دختران که توسط بهائیان افتتاح شده بود، بیشترین دانش آموز و بیشترین بورسیه ها را داشت (31) . دردیانت بهائی تربیت و تعلیم دختران بر پسران رجحان داده شد. یعنی اگر فردی تنها استطاعت فرستادن یکی از فرزندان خود را داشته باشد، مرجح است که دختر را بفرستد زیرا که دختران مادر می شوند و اول مربی طفل مادر است.

"...در خصوص مدرسه دختران مرقوم نموده بودی، از قرائتش دلها شادمان شد که الحمدلله در طهران دوشیزگان را چنین دبستانی که در کمال همت تحصیل فضایل عالم انسانی می نمایند و در ظل عنایت حضرت احدیت تربیت می شوند تا اندک زمانی نسا در میدان کمال هم عنان رجال شوند. تا به حال در ایران اسباب ترقی نسوان نبود از هر ترقی بی بهره بودند. ولی الحمدلله که از یوم ظهور صبح هدی روز به روز نسا در ترقی هستند ..."(32)

از آموزه های دیگر دیانت بهائی ملغی شدن حکم چند همسری است و بر خلاف اسلام که هر مرد اجازه شرعی ازدواج با 4 زن را به طور همزمان داشت ، در این دور چنین اجازه ای وجود ندارد. جاری شدن حکم ازدواج اول به رضایت خود دختر و پسر است و سپس اجازه کتبی پدر و مادر ولی قبل از انتخاب دختر و پسر والدین حق دخالت ندارند و حق طلاق نیز به اراده دختر و پسر هر دو است و تفاوتی مشاهده نمی شود.

"به طور کلی در اسلام سنتی، جنسیت بر انسانیت مقدم است. در این نظام فکری نمی توان از حقوق ذاتی انسآنها سخن گفت. در اسلام سنتی حقوق زن یا مرد هست اما حقوق انسان یا بشر نیست و زن در بسیاری از عرصه های اجتماعی از قبیل زعامت، قضاوت، و مرجعیت و امامت و طلاق و ولایت بر فرزند و شهادت در بسیاری مواردبه حساب نمی آید و در بسیاری موارد مانند ارث، دیه و شهادت در امور مالی نصف مرد یا انسان قلمداد می شود"(33)

ودر نهایت آنچه بشر درمانده و زخم خورده از اختلافات و جدالها را تسکین می بخشد و به ساحل آسایش و اتحاد می رساند نیز در گرو تساوی حقوق زن و مرد است؛ چه که یکی از مهمترین علل بروز جنگها در عالم عدم تربیت صحیح زنان و ممانعت از دخالت ایشان در مراجع تصمیم گیری است:

"... حضرت بهاءالله وحدت تربیت را اعلان نموده که به جهت اتحاد عالم انسانی لازم است که جمیع بشر یک تربیت شوند. رجالا و نسائا ، دختر و پسر تربیت واحد گردند و چون تربیت در جمیع مدارس یک نوع گردد، ارتباط تام بین بشر حاصل شود و چون نوع بشر یک نوع تعلیم یابد، وحدت رجال و نسا اعلان گردد. بنیان جنگ و جدال برافتد و بدون تحقق این مسائل ممکن نیست زیرا اختلاف تربیت مورث جنگ و نزاع" (34).


مؤخره:
آنچه در این مقال مورد توجه قرار گرفت وضعیت اسف بار زنان در دوره قاجار و عوامل پیشرفت و آگاهی آنان در جاده تاریخ ایران بود و به طور خاص به تاثیرات ظهور دیانت بابی وبهائی در این بیداری اشاراتی شد ولی باید دانست که گذشته آینه آینده است و در آن باید نگریست و خویشتن را شناخت و از پوسته کهن وتنگ گذشته خویش به درآمد و رشد کرد و با بالیدن خویش جامعه ایران را توسعه بخشید. تا حال جهان و به خصوص ایران نیمی از قوا و استعداد خود را که در وجود زنان نهفته بود از دست داد و فجایعی به بار آورد که دودش بیش از زنان به چشم مردان رفت؛ چه که مادر جاهل تعلیم ندیده عامی که ذهنش جای معرفت و دانش از خرافات و یاوه سرایی مملو است، کودکی عقیم الفکر و کوتاه همت به بار خواهد آورد.

امید است با تربیت و ترقی زنان ایرانی و جلوه و شکوفایی قوا، احساسات، تفکرات و قابلیتهای ایشان، بازوان بی جان وطن بار دیگر توان گیرد و دهان خشکیده و گنگ ایران دیگر بار از ترانه و حکمت و دانش و مهر گویا شود.

ب.ر




منابع:
1)نیکی.آر.کدی، ایران دوران قاجار و برآمدن رضاخان، ترجمه مهدی حقیقت خواه، انتشارات ققنوس،چاپ اول 1381،ص27
2)همان،ص34
3) فخری قویمی( خشایار وزیری)،کارنامه زنان مشهور ایران،انتشارات وزارت آموزش و پرورش، تهران1352، پیشگفتار
4)رایس، کلارا کولیور،زنان ایرانی، ترجمه اسدالله آزاد، تهران نشر کتابدار ،1383،ص113
5)منبع شماره4، ص40
6)منبع شماره4، ص17
7)عباس امانت، قبله عالم، ترجمه حسن کامشاد،نشر کارنامه، چاپ اول 1383، ص60
8)منبع شماره7، ص84
9) منبع شماره 7،ص567
10)منبع شماره 4، ص 100
11)ژانت آفاری، انجمنهای نیمه سری زنان در نهضت مشروطه،ترجمه جواد یوسفیان، نشر بانو، بهار 77، ص43
12)زن ایرانی از انقلاب مشروطیت تا انقلاب سفید، بدرالملوک بامداد، ص 74
13)منبع شماره 4، ص90-94
14) منبع شماره 4، ص100
15)همان،ص100
16) همان، ص93
17)عمادالدین فیاضی، نهضت مشروطه ایران، مجموعه مقالات ، مقاله خرید و فروش زنان در دوره قاجار،موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چاپ اول1378
18) منبع شماره16
19)منبع شماره 4، ص 177
20)غلامرضا وطن دوست، زن ایرانی در نشریات مشروطه، انتشارات موسسات تحقیقات و توسعه علوم انسانی، چاپ اول 1385، ص14
21)نصرت الله محمد حسینی، حضرت باب ،موسسه معارف بهائی، 1995 میلادی، ص333-337
22) منبع شماره 3، ص 106
23)قبله عالم، ص296
24)فرزانه میلانی، طاهره قره العین پیشرو آزادی زنان، مجله خوشه هایی از خرمن ادب و هنر، شماره 12، 1380، ص120-122
25)امین بنانی، چهره طاهره قره العین از صدای خود او، مجله پیام بهائی، شماره 309، ص20
26)ژانت آفاری، انقلاب مشروطه ایران،ترجمه رضا رضایی، نشر بیستون، 1378، ص44
27)بهاءالله،مائده آسمانی جلد8، ص53-52
28)عبدالبهاء، منتخباتی از مکاتیب، ص77
29)عبدالبهاء، گلزار تعالیم بهائی، گرد آورنده: دکتر ریاض قدیمی، ص448
30) عبدالبهاء، رساله مدنیه، ص132
31) ژانت آفاری، انجمنهای نیمه سری زنان، ص19
32)عباس ثابت،تاریخچه مدرسه تربیت بنین،موسسه چاپ و انتشارات مرات، ص93
33)محسن کدیور،حقوق بشر و روشنفکری دینی،ماهنامه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آفتاب،شماره27 سال سوم تیر1382
34)عبدالبهاء، جزوه تربیت بهائی،ص 123

لینک مطلب:
http://www.negah28.info/index.php?option=com_content&task=view&id=845&Itemid=19

هیچ نظری موجود نیست: