۱۳۸۷-۰۴-۲۲

زنان مشهور تاریخ (بیانی از حضرت عبدالبهاء)

زنان مشهور تاریخ (بیانی از حضرت عبدالبهاء)

حضرت عبدالبهاء، در شب پانزدهم اپريل سنهء ١٩١٣ در تالار موزهء ملّی بوداپست خطابهء مفصّلی ادا فرمودند از جمله فرمودند:
" در تورات است که خدا فرمود انسانی را خلق کنم به صورت و مثال خود و در حديث رسول الله ميفرمايد : (( خلق الله آدم علی صورته )). مقصد از اين صورت صورت رحمانی است يعنی انسان صورت رحمان است و مظهر صفات يزدان خدا حيّ است انسان هم حيّ است خدا بصير است انسان هم بصير است خدا سميع است انسان هم سميع است خدا مقتدر است انسان هم مقتدر است. پس انسان آيت رحمن است صورت و مثال الهی است و اين تعميم دارد و اختصاص برجال دون نساء ندارد. چه نزد خدا ذکور و اناثی نيست هر کس کاملتر مقرّب تر خواه مرد باشد خواه زن.

امّا تا حال زنان مثل مردان تربيت نشده اند اگر آن قسم تربيت شوند مثل مردان ميشوند. چون بتاريخ نظر کنيم ببينيم چقدر از مشاهير زنان بوده اند چه در عالم اديان چه در عالم سياسی.
در دين موسی زنی سبب نجات و فتوحات بنی اسرائيل شد در عالم مسيحی مريم مجدليّه سبب ثبوت حواريّون گرديد. جميع حواريّان بعد از مسيح مضطرب شدند لکن مريم مجدليّه مانند شير مستقيم ماند.
در زمان محمّد دو زن بودند که اعلم از ساير نساء بودند و مروّج شريعت اسلام گشتند.

پس معلوم شد زنان نيز مشاهيری دارند و در عالم سياست البتّه کيفيّت زنوبيا را در پالمير شنيده ايد که امپراطوری آلمان را بزلزله در آورد هنگام حرکت تاجی بر سر نهاد لباس ارغوانی پوشيد موی را پريشان نمود شمشير را در دست گرفته چنان سرداری نمود که لشکر مخالف را تباه ساخت.

آخر خود امپراطور مجبور بر آن شد بنفسه در حرب حاضر شود مدّت دو سال پالمير را محاصره کرد نهايت نتوانست بشجاعت حمله کند چون آذوغه تمام شد تسليم گرديد. ببينيد چقدر شجاع بود که در مدّت دو سال امپراطور بر او غلبه نتوانست. و همچنين حکايت کلوپترا و امثال آن را شنيده ايد.

در اين امر بهائی نيز قرّة‌العين بود در نهايت فصاحت و بلاغت ابيات و آثار قلم او موجود است جميع فصحای شرق او را توصيف نمودند چنان سطوتی داشت که در مباحثه با علماء هميشه غالب بود جرئت مباحثه با او نداشتند. چون مروّج اين امر بود حکومت او را حبس و اذيّت نمود ولی او ابداً ساکت نشد در حبس فرياد ميزد و نفوس را هدايت ميکرد عاقبت حکم به قتل او دادند او در نهايت شجاعت ابداً فتور نياورد. در خانهء والی شهر حبس بود از قضا در آنجا عروسی بود و اسباب عيش و طرب و ساز و نغمه و آواز واکل و شرب جميع مهيّا لکن قرّة‌العين چنان زبانی گشود که جميع اسباب عيش و عشرت را گذارده دور او جمع شدند کسی اعتنائی بعروسی ننمود همه حيران و او تنها ناطق بود. تا آنکه شاه حکم بقتل او نمود او با آنکه در عمر خود زينت نميکرد آن روز خود را زينت نمود همه حيران ماندند باو گفتند: چه ميکنی؟ گفت عروسی من است. در نهايت وقار و سکون بآن باغ رفت همه ميگفتند او را ميکشند ولی او همان نحو فرياد ميزد که آن صوت صافور که در انجيل است منم با اينحالت در باغ اورا شهيد کرده بچاه انداختند."

هیچ نظری موجود نیست: