۱۳۸۷-۰۹-۰۶

امیلیا کالینز: خانم ملکوت

امیلیا کالینزامیلیا کالینز: خانم ملکوت
خاطراتی از زنان بهائی غربی در حضور حضرت عبدالبهاء


امیلیا کالینز به محض اینکه در سال 1919 از امر بهائی شنید، قلبش به انوار حضرت رحمان روشن شد و به حرارت و وفا و عشقی قیام کرد که ذره ای از آن حرارت و وفا و عشق تا آخرین نفس کاسته نشد.

بهائیان امریکا به او می گفتند که عریضه ای برای حضرت عبدالبهاء بنویسد و طلب توفیق و تائید نماید که در میادین عشق و وفاداری به کمال انجذاب، مشغول خدمت گردد.

شب را تا سحر در فکر معبود خود گذراند و نامه ای نگاشت. بامدادان کنار پنجره ایستاد که نامه را بار دیگر بخواند و بفرستد ناگهان آفتاب جهانتاب تمام کائنات را روشن نمود و امیلی با خود گفت: " خورشید بدین عظمت رایگان بر جهان و جهانیان می تابد. آیا تمنّای نامه و یا توقّع تقاضایی دارد؟ او بر منظومه شمنسی روشنی و حرارت می دهد او بینیاز از این روابط ظاهره است."

نامه خود را پاره کرد. در دل، مسرور بود که عبدالبهاء خود بر جمیع کائنات، روحانیت و ایمان عطا می نماید. در واقع بخشش و عطا چون آفتاب سپهر برین و باران خداوند رب العالمین است. او که رایگان، عطا می نماید چه حاجت که مزاحم خاطر انورش گردیم.

بعد از چندی، لوحی به تاریخ همان روز برای امیلی از جانب حضرت عبدالبهاء رسید. اصل لوح را به احدی نشان نداد. راز عاشق و معشوق بود و مقدس از هر گونه تظاهرات بشریّه. فقط می گفت در اول نامه مرقوم فرموده اند: " خانم ملکوت" و در لوحی دیگر به امیلی فرموردند: " به تأسیس بنیانی در این جهان نیستی مویّد می گردد که الی الابد الاباد باقی و برقرار خواهد ماند."

هیچ نظری موجود نیست: