۱۳۸۷-۰۶-۰۷

نگاهی اجمالی به نو آوری های زنان در شعر فارسی

زنان و شعر فارسی
نگاهی اجمالی به نو آوری های زنان در شعر فارسی

تذکره های شعر فارسی در گذشته کمتر به شاعران زن اشارتی کرده اند و تنها چند زن استثنائی در تاریخ ادب فارسی هستند چون رابعه قزداری و مهستی که مورّخان ادب نتوانسته اند نام آنان را مسکوت گذارند. از حدود قرن یازدهم هجری با کتاب تذکره جواهر العجایب اثر فخر بن امیر هروی، توجه به سخنوران زن آغاز می شود. در دوره قاجاریه هم چند اثر معدود به شاعران زن عطف توجه می کند (1) اما به خصوص از دهۀ سی قرن حاضر شمسی است که ارائه شرح احوال و آثار سرآمد شاعران زن رواج پیدا می کند و کتبی چون پرده نشینان سخنگوی (1328)، زنان سخنور (1321)، از رابعه تا پروین (1334)، زنان سخنسرا در پویۀ ادب فارسی (1365) و اوهام سرخ شقایق (1365) (2) تالیف می شود وده ها گزیده یا گزینۀ اشعار شاعران بنام و مجموعه اشعار و دواوین آنان انتشار می یابد و مورد استقبال مردم واقع می شود.

بنفشه حجازی در کتاب به زیر مقنعه، بررسی جایگاه زن ایرانی از قون اول هجری تا عصر صفوی (3) به هنگام بحث از شاعران زن نکته ای لطیف آورده که درخور بذل توجه است. وی می گوید در ادوار گذشته زنان به شیوه مردان شعر می گفتند و گویی خصوصیات روحی و عاطفی زنانه خود را نفی می کردند و در نتیجه اشعاری به وجود می آمد که می شدبه آسانی آنها را به شاعران مرد نیز نسبت داد. همین نویسنده می گوید جهان مَلِک خاتون از شاعران قرن هشتم ه.ق در شیراز که به خاندان اُمَرا منسوب بوده و صاحب ده هزار بیت است، تصدیق می گرده که زنان خود از سرودن شعر اجتناب می کرده اند و آن را عیبی برای خود می پنداشته اند!

امروز محقّقان، طاهره قرةالعین را نخستین زنی در شرق می دانند که مُهر سکوت را شکست و به زبان شعر و نثر در نیمه قرن نوزدهم، پس از سالها خموشی و انزوای زنان در درون خانه، حضور زن را در عرصه اجتماع به آوای بلند اعلام کرد و از شعر برای نقد ریا و تظاهر مدعیان علم مدد گرفت و در همان زمان برآمردن روز تازه ای را در پی آن شبانگاهان جهل و تعصب و غفلت و دست و پا زدن در اوهام و خرافات به عالمیان مژده داد. از طاهره قرةالعین است:

هان صبح هُدی فرمود آغاز تنفّس
روشن همه عالم شد ز آفاق و ز اَنفُس

دیگر ننشیند شیخ بر مسند تزویر
دیگر نشود مسجد دُکّان تقدّس

آزاد شود دَهر ز اوهام و خرافات
آسوده شود خلق ز تخییل و تَوَسوُس (4)

آغاز قرن بیستم با تحولات عظیمی در پایگاه و نقش زنان همراه است که موضوع بحث ما نیست و پژوهندگان می توانند در مورد آن به کتب تاریخ و از جمله مقالاتی چون مقاله دائرةالمعارف اسلام زیر عنوان "المرئه" به قلم خانم ها لمبتون و هاله افشار مراجعه کنند. از جمله زنان شاعر نام آوری که در دهه اول قرن بیستم پای به عرصه وجود می گذارد و بعدها بلند آوازه می شود، پروین اعتصامی است (1285 تا 1320 شمسی). پروین از بسیار جهات در شعر فارسی نو آور است و چنانکه دکتر حشمت مؤید در مقدمه مجموعه آثار او گفته: " دارای دیوانی است گرانبها لبریز از دُرر و شاهوار معانی که با آثار شاعران بزرگ قدیم پهلو می زند".(5)

پروین از چند نظر در میان شاعران پارسی گوی ممتاز است:
1. این پروین اعتصامی بود که عشق را به ابعاد هستی انسان و جهان زنده و دنیای ماده بسط و تعمیم داد. اگر رابعه عدویه بود که به قول محقق بزرگ معاصر آنا ماری شیمل:" عنصر عشق و محبت بی شائبه را در تعالیم سخت و ریاضت گونۀ زُهّاد اولیه وارد ساخت و تصوّف را رنگ عرفان واقعی بخشید." (6) پروین عشق را بدون مرز ساخت. در آثار خود تنها همدردی با فقرا، یتیمان، رنجبران و ستمدیدگان نکرد بلکه هم زبانی را همه عالم وجود داشت نه فقط آدم ها و حیوانات بلکه نباتات، مواد و اشیاء جامد و بی جان هم با پروین و از زبان او سخن می گویند. او از مناظرۀ اشیاء مثل سوزن و دوک، قطره و شبنم، تابه و دیگ، گل و خار، نخود و لوبیا، سیر و پیاز، شانه و آینه، عدش و ماش، تیر و کمان، پایه و دیوار، آب و آسیاب، تله و موش درس عبرت می گیرد و نتائج اخلاقی و تربیتی را به خواننده القا می کند. (7)

2. پروین انسانی گوشه گیر است لذا کمتر وارد بحث های اجتماعی زمان خود شده است اما همان دو اثر او "زن در ایران" و "نهال آرزو" که مورد اشاره استاد دکتر مؤید واقع شده، گویای دفاع صمیمی او از حقوق اجتماعی زنان است و در نامه بزرگمهر وزیر به انوشیروان آئین مملکتداری و اجرای عدالت را به صراحت بیان کرده است. پروین درباره زن ایرانی می گوید:

زن در ایران پیش از این گویی که ایرانی نبود
پیشه اش جز تیره روزی و پریشانی نبود

زندگی و مرگش اندر کنج عزلت می گذشت
زن چه بود آن روزها گر زان که زندانی نبود

کس چو زن اندر سیاهی قرن ها منزل نکرد
کس چو زن در معبد سالوس قربانی نبود

در عدالت خانه انصاف زن شاهد نداشت
در دبستان فضیلت، زن دبستانی نبود

در قفس می آرمید و در قفس می داد جان
در گلستان نام از این مرغ گلستانی نبود

3. علاوه بر عواطف لطیف انسانی که بدان اشارت رفت لطافت و رقّت کلام او هم مبیّن آن است که گویندۀ آن زنی است پر احساس و ضمنآً اگر تجلیل تقوی و فضیلت را می کند خود هم به صفات والای اخلاقی آراسته است.

پس از پروین اعتصامی ذکر شاعر بزرگ دیگری که بر ذخائر ادب فارسی گوهرهای تازه ای افزوده، ضروری است و او فروغ فرخزاد است که شعر او بیان آشکار عواطف غریزی زن است که پیش از آن همگان از گفتنش در ادبیات رسمی پرهیز و ابا داشتند و در نتیجه اوست که پرده از آزرم های قراردادی برگرفته و احساس های نهانی را چنانکه هست، بر زبان آورده است و این صداقت و صمیمیت البته درخور ستایش است در عین حال همین فروغ با آنکه در جوانی زندگی را بدرود گفته است اما در همان دهۀ دوم حیات خود به سطحی و ناپایدار بودن خوشی های این جهان پی برد و با زبان شهر نو، مادیت و مصرف گرائی مردن هم عصر خود را به باد تمسخر و انتقاد گرفت. از جمله در قطعه " عروسک کوکی" می گوید:

می توان همچون عروسک های کوکی بود
با دو چشم شیشه ای دنیای خود را دید
می توان در جعبه ای ماهوت
با تنی انباشته از کاه
سال ها در لابلای نور و پولک خفت
می توان با هر فشار هرزۀ دستی
بی سبب فریاد کرد و گفت:
آه من بسیار خوشبختم!

از امتیازات دیگر فروغ این است که پس از نیما یوشیج و فریدون تولّلی او از نادر کسانی است که بیانیّه ای در بارۀ ویژگی های شعر نو و نقد شعر سنتی و شعر رومانتیک پیشین نوشته است و در آن شعر پیشینیان را از این جهت که توجهی به واقعیات امروزی ندارد، زبانی تصنّعی و به قول او دروغین را به کار می برند و آثارشان از واژه های تازه برای اندیشه های تازه تهی است و عشق را امری سطحی و محصور در روابط جنسی می انگارند که فاقد تخیّلات پخته و بدیع است، سرکوب می کند (1339 ش).

بعد از فروغ می توان از سیمین بهبهانی یاد کرد که اکثر اشعار خود را به بیان دردها و نارضائی های مردم اختصاص داده است و حتی به غزل که غالباً برای بیان عشق و عاشقی است، رنگ اجتماعی زده و به قول بهاءالدین خرمشاهی: " ایشان بیش از چهار دهه سابقۀ شعر دارد و بلند ترین صدای شعر که در زمان ما شنیده می شود. به گمان من بعد از احمد شاملو شعر خانم بهبهانی است. او موفق ترین شاعر در اجتماعی کردن غزل به هنری ترین وجه است. همان کاری که پیش از آن عارف قزوینی و عشقی همدانی به طرز بخیه روی کار انجام داده بودند." (8)

سیمین بهبهانی در پاسخ کسانی که بر او خرده می گیرند که چرا غزل عاشقانه نمی سراید و از عشق و عاشقی سخن به میان نمی آورد می گوید:


" برای من عشقی بزرگتر و با ارزش تر وجود دارد که در پرتو آن می توانم عشق و شادکامی و خوشبختی را در محور کوچک خود تأمین کنم."

نثر سیمین بهبهانی و قدرت سخن سنجی او که نادر نادرپور را به یاد می آورد، در خور ستایش و از امتیازات دیگر این زن کم نظیر در ادب فارسی است. نمونه ای از غزل های اجتماعی او را ذیلاً می آوریم:

تشنه می میرم که در این دشت آبی نیست نیست
وین همه موج بلورین جز سرابی نیست نیست

خندۀ این صورتک ها گریه را پنهانگر است
این همه شادی به جز نقش نقابی نیست نیست

پای سنگین زمان بر سینۀ من مانده سخت
عقربک ها را به پیمودن شتابی نیست نیست

چشم لعلی رنگ خرگوشان این کهسار را
دیگر از بیم پلنگان تاب خوابی نیست نیست

در اشعار سیمین بهبهانی همدلی و همزبانی با مردم کوچه و بازار تا بدانجاست که حکایت یک رقّاصه، یک جیب بر، یک دهقان آواره، مرد یک پا، زنی روسپی و حتی مرده شویی که چشم به دندان طلای مرده ها دارد همه را در آن می توان یافت.

چند بیت از آغاز قطعه ای که در مورد مرد یک پا گفته چنین است:

شلوار تا خورده دارد مردی که یک پا ندارد
خشم است و آتش نگاهش یعنی تماشا ندارد

لبخند مِهرم به چشمش خاری شد و دشنه ای شد
این خوی گر با درشتی، نرمی تمنّا ندارد

بر چهرۀ سرد و خشکش پیدا خطوط ملال است
گویا که با کاهش تن جانی شکیبا ندارد

چنین نیست که سیمین بهبهانی از سرودن اشعار عاشقانه و غزل های ناب ناتوان باشد. نمونه اش غزل " شراب نور" است:

ستاره دیده فرو بست و آرمید بیا
شراب نور به رگ های شب دوید بیا

ز بس به دامن شب اشک انتظارم ریخت
گل سپیده شکفت و سحر دمید بیا

شهاب یاد تو در آسمان خاطر من
پیاپی از همه سو خطّ زر کشید بیا

ز بس نشستم و با شب حدیث غم گفتم
ز غصّه رنگ من و رنگ شب پرید بیا

امید خاطر سیمین دل شکسته تویی
مرا مخواه از این بیش ناامید بیا (10)

از دیگر شاعران زن که مضمونی نو در ادب فارسی آورده ژاله قائم مقامی مادر پژمان بختیاری است. شاعران مرد از ظلم حکّام ستمگر بسیار شکوه کرده و ناله سر داده اند، اما ژاله کسی است که مانند مؤلف معایب الرجال، جرأت آن را داشته که " پتۀ" ظلم مردان در درون خانه و خانواده را بر آب اندازد. چند بیت از " تصویر هستی" یکی از آثار تند او در ایجا نقل می شود:

زندگانی چیست نقشی با خیال آمیخته
راحتی با رنج و شوری با ملال آمیخته

چیست مرد این ظاهر بی باطن این هیچ این کلم
کآسمان گویی گِلش را با ضلال آمیخته

مرد چه بود؟ جز فراهم ساز ناخوش لقمه ای
لقمه ای با اشک و با خون عیال آمیخته

عشق آتشناک او در دامن بستر خموش
وصلتش با فصل و مهرش با جدال آمیخته

الغرض گر نقش هستی را نکو بیند کسی
یک جهان زشتی است با قدری جمال آمیخته

مراد ما از نقل این اشعار، البته تأیید بدبینی شاعر رنج کشیده نیست بلکه یادآوری تجربۀ تلخ او در زندگی زناشویی بدان گونه است که در بسیار جوامع عقب مانده نمونه های فراوان آن را می توان دید.

***

به تازگی کتابی در باره شعر زنان در افغانستان به کوشش مسعود میرشاهی (خاوران، 1379) به دست نگارندۀ این سطور افتاد. وقایع دردناکی که بر افغانستان گذشته بسیاری از زنان این دیار را که احیاناً راه غربت پیش گرفته اند، به گفتن اشعاری اجتماعی در نقد اوضاع زمانه برانگیخته، نمونه اش قطعۀ شعر نو " فریاد" از هما آذر است:

زانجا که سال هاست
تابوت نعش نهضت آزادگی
بر دوش جاودان جنون می گردد
من از گلوی زخمی مادر
من از گلوی زن
زیر فشار پنجۀ بیداد اهرمن
فریاد می کشم
فریادهای خفته به غمخانۀ درون
آوای ناری
باری از این فضا
وین محبس عذاب ندانم چسان رهید
گر بشنوند دوزخیان این نوای من
خاموش می کنند به خواری صدای من


همین تجربه رنج بار در شعر نفیسه ازهر هم منعکس است:

یا رب چرا روان من آزرده می شود
قلبم در این فضای غم افسرده می شود
افکنده اند پرده ظلمت به روی زن
این رنج ها ز کیست که گسترده می شود

مستورۀ افغان هم از سرنوشت دلخراش زنان در افغانستان نالان است (مرگ او در سال 1353 روی داده است):

از بلای چادری هر یک سیه پوشیم ما
این همه ذلت برای جمع نسوان تا به کی؟

مردمان در آسمان علم و فن برخاستند
لیک ما در پرتگاه جهل غلطان تا به کی

در اروپا حقّ رأی و کار بر زن داده اند
زحمت ما را روا دارند مردان تا به کی؟


بدون آنکه بخواهیم سخن را طولانی کنیم باید شهامت زنان افغانی را که فریاد اعتراض به وضع اسفبار وضع زنان و وضع جامعه آن سرزمین با زبان شعر درداده اند به عنوان کاری نو یاد آریم و بستائیم.

در مورد وضع نابسامان زنان، امجد رضائی گوید:

زنم که نالۀ من خفته در گلوی من است
زنم که شام سیه صبح آرزوی من است

زنم که نعرۀ من در سکوت حسرت مُرد
مزار سینه جلودار های و هوی من است

زنم که زندگیم را رقم زند دگری
حقوق حقۀ من در کف عموی من است

به تنگنای ستم با شکنجه دمسازم
زنم که کنج قفس گور آرزوی من است

"ترانه اطفال" اثر راحله یار می تواند پایان خوش این گفتار باشد:

ما چون کبوتران به سر ره نشسته ایم
از جنگ خسته ایم
در انتظار صلح، پر و بال بسته ایم
از جنگ خسته ایم
از جنگ خسته ایم
از جنگ خسته ایم
جنگ آشیان و مأمن ما را خراب کرد
چشم هزار همچو منی را پر آب کرد
ویرانه کرد گلشن و باغ و بهار ما
ما را اسیر وادی وهم سراب کرد
از جنگ خسته ایم
از جنگ خسته ایم

پایان
-----------------------------


یادداشت ها:
1. چون " نقل مجلس" اثر محمود میرزا، " مشاهیر النساء" محمد ذهنی افندی و ترجمۀ آن، " تذکرة الخوانین" و بالاخره "خیرالحسان" اثر محمد حسن خان وزیر (اعتماد السلطنه).
2. به ترتیب از ماگه رحمانی (افغانی)، علی اکبر مشیر سلیمی، محمد علی کشاورز صدر، عطا(افغانی)، پوران فرخزاد.
3.نشر علم، سال 1367، ص 194
4. ر.ک. خوشه هایی از خرمن ادب و هنر، ج 3، ص 14
5. طبع مزدا، امریکا، سال 1987
6. ابعاد عرفانی اسلام، ترجمه و نشر در سال 1374
7. یحیی آرین پور، از نیما تا روزگار ما، ص 543
8. ر.ک. مجله دنیای سخن، ش 92، ویژۀ شعر، بهمن 1379، چاپ طهران
9. نقل از مجموعه رستاخیز، 1352
10. از مجموعه شعر مرمر، 1342.


منبع: نشریه پیام بهائی، ش 265، چاپ فرانسه، صص 39-43

هیچ نظری موجود نیست: