۱۳۸۷-۰۷-۲۶

خانۀ محبّت

آشیانهء محبّت
خانۀ محبّت

" زوج و زوجه باید الفتشان، جسمانی ِ محض نباشد بلکه الفت روحانی و ملکوتی باشد. این دو نفس، حکم یک نفس دارند."
(حضرت عبدالبهاء)

در قدیم، اگر احتیاج مرد به زن بیشتر به خاطر شستن و پختن و روفتن و دوختن و بچه داری بود و احتیاج زن به مرد برای تامین معیشت و لوازم تربیت و خرید ملک و املاک و عهده داری کارهای سنگین، امروزه استانداردهای مهمتر و دقیق تری در این مورد مطرح است. حال، به علت تغییر وجهه جامعه و پیشرفت علم و صنعت و فراهم بودن انواع وسایل خانگی و تسهیلات موجوده در معیشت، نه مرد آنقدرها محتاج است به انجام امور خانه داری و نه زن آنقدرها محتاج به آنچه منحصر است به عالم مرد و مردانگی.

امروزه صحبت از حیات پرنده ای است که لازم است با دو بال هم وزن و هم افق حرکت کند تا خوب پرواز کند و ساقط نشود. لذا شاخص های دیگری در نظر گرفته می شود که در عین همراهی با جامعه و مظاهر مترقی آن، گرایش اصلیش تطابق با معیارهای روحانی و معنوی می باشد تا آن دوام و بقای لازمه را برای یک زندگی زیبای مشترک تضمین نماید.

اما مسئله دقیق و حسّاس این است که چه زن و مرد، شایسته است که فقط اعمال و رفتار شخص خود را با تعالیم روحانیه وفق دهد و نه افعال همسرش را. صرف نظر از مواردی استثنائی و گذشته از تضادهای جزئی کم اهمیت که متاسفانه به عللی ریشه کرده، به مرور زمان بزرگ شده و روابط بین زن و شوهر را معرض خطر جدی قرار می دهد، هیچ بعید نیست که قسمت اعظم علل پیدایش طلاق در بین دوستان، همین امر باشد که هر طرف بگوید " مگر نفرموده اند چنین و چنان باشید، پس او چرا چنین نیست؟" و یا " مگر حق نفرموده چنین و چنان نکنید، پس او چرا می کند؟"

به علاوه، نکته بسیار مهمی که اغلب نسبت به آن توجه کافی مبذول نمی گردد، فقدان مشورت و مصاحبت دوستانه بین زن و شوهر است. چه بسا اختلافات جزئیه و ساده که در همان ابتدا می شود با صحبت و محبت و ترتیب دادن ساعات مشورت و رعایت ملایمت برطرف کرد. اما غالباً در دل باقی مانده و به مرور به هیولائی مبدل می گردد که کشتن و از بین بردنش چندان ساده و آسان نیست.

بی تردید زندگی سرشار از مشکلات روانی، اجتماعی و اقتصادی است که هر کدام به تنهایی و یا به یاری هم می توانند حیات ما را تلخ نمایند و باید توجه نمود که خانه و خانواده جائی است که اثرات این فشارها در آن خودنمائی کرده و طلب تسلی می نماید. درک موقعیت، مشکلات، احساسات و شرایط افرادی که در یک خانه با هم زندگی می کنند، مسئله مهمی است.

در روابط روزمره زندگی معمولاً میان زن و شوهر اختلافات و مسائل جزئی پیش می آید. یک همسر شایسته و عاقل می تواند با گذشت و فداکاری و صبر و بردباری در رفع اختلافات و مسائل جزئی بکوشد صلح و آرامش را در محیط خانه و خانواده برقرار سازد زیرا خانه محیطی است که کلیه افراد خانواده باید در آن احساس آسایش و آرامش کنند و به این منظور زن و مرد هیچکدام در خانه نباید نقش فرمانده را بازی کنند و جملاتی از قبیل (من این موضوع را به تو گفته بودم!) به کلی مطرود و اجتناب از آن لازم است.

بر عکس، همسر خوب باید خود را چون سرباز فداکاری بداند که در راه اعتلاء سطح زندگی افراد خانواده از لحاظ مادی و معنوی مُجدّانه می کوشد و بدین وسیله به همسر خود تفهیم می نماید که او را به خاطر صفات انسانیش دوست می دارد.

دیگر آنکه هیچگاه بدون رعایت احتیاط، همسر خود را به باد انتقاد نمی گیرد. در چنین مواردی باید توجه داشت که طرف مقابل در موقعیت مناسبی باشد و اعصاب وی هم تحمل چنین مشورتی را داشته باشد و در ضمن یک همسر عاقل و هوشیار برای انتخاب لحظات ارائۀ خواسته هایش نیز اهمیت فوق العاده قائل است.

به طور کلی خانواده موفق، خانواده ای است که هر یک از اعضای خود را در شرایط دشوار، تسلی داده و نقش آرام بخشی برای آنان ایفا نماید و مأمنی برای افراد خانواده باشد. اگر مابین اعضای یک خانواده همدلی نباشد و یکدیگر را تسلی ندهند، در آن خانواده به تدریج صحبت ها، خنده ها و شوخی هائی که باید موجب دلگرمی و رشد روحی اعضای آن شود به سکوت های طولانی و مکالمات تلگرافی، آن هم فقط برای رفع نیازهای ضروری مبدّل شده و هر یک از آنان مصداق این بیت شعر می گردند:

هر که او از همزبانی شد جدا
بی نوا شد گر چه دارد صد نوا

و آن گاه هر یک به دنبال همزبانی دیگر در جائی غیر از کانون خانواده خواهند گشت. در این میان جوانان بی گناه همان هایی هستند که بیش از همه در معرض خطر مواجهه با معاشراتی ناباب می باشند که از سرخوردگی آنها سود می جویند و از مسیر صواب منحرف می کنند.

همه انسان ها از کودک خردسال گرفته تا افراد کهنسال به نوازش نیاز دارند. این نوازش می تواند دست پدری باشد که بر سر فرزند خود می کشد یا می تواند دلجوئی کردن زن از همسر خویش و یا می تواند پرسیدن احوال قلب مریض مادربزرگ باشد و یا گفتن یک خسته نباشید و یا دستتان درد نکند از جانب فرزند به پدر و مادر خویش.

خانه و خانواده باید سراشار از محبت باشد. چنانچه:

" ... هر کس قدم گذارد، روح صفا و نزهت احساس نماید و بی اختیار برآوَرَد که اینجا خانه محبّت است، اینجا کاخ محبّت است، اینجا آشیانۀ محبّت است." ( حضرت عبدالبهاء)

از جمله شروطی که درخت محبت را در هر خانه ای بارور می نماید ابراز آن می باشد و این کار، تنها با گفتن کلمه دوستت دارم، نیست. توجه به علائق خاص و عادات روزمرّه هر فردی از افراد خانواده، جلوه ای از نوازش و ابراز محبت است.

اگر برای تولد همسرتان، کادوئی هر چند ناچیز و کم قیمت تهیه نمائید، ابراز محبّت نموده اید. اگر دختر شما به مطالعه در محیط ساکت عادت دارد، خاموش نمودن یا کم کردن صدای رادیو و تلویزیون هنگام مطالعه وی، ابراز محبت می باشد. اگر فرزند کوچک خانواده به بازی با شما علاقه دارد، بازی کردن با او هنگام فراغت، هر چند خسته باشید به او ثابت می نماید که دوستش دارید.

اگر شوهر شما مایل است بعد از غذا چای بنوشد زمانی که به خانه وارد می شود، شنیدن قل قل سماور، آهنگی است که نوای محبت را در گوش او زمزمه می کند و در می یابد به جائی قدم گذارده که او را دوست دارند و برای خواسته هایش احترام قائلند.

اگر فرزند به مادرش در کارهای منزل کمک می نماید و یا هنگام ورود پدر به منزل، به او خسته نباشید گفته و کت و کیفش را از دست او بگیرد، ابراز محبتی است که به والدین خود روا داشته است.

اگر یکی از اعضای خانواده حتی پدر بزرگ و مادر بزرگ چند روز قبل، از درد مختصری در پشت یا قسمت دیگر بدن شکایت نموده، سوال از احوال وی به طراوت روابط شما می افزاید. اگر فرزند شما از فیلمی تعریف می نماید که دوستانش به دیدن آن رفته اند، بردن او به دیدن همان فیلم و صرف وقت برای این کار سرمایه است که پیوند شما و فرزندتان را تا مدتی تضمین می نماید.

بنابراین درک متقابل و علاقمندی به خواسته های افرادی که به آنها در یک خانه زندگی می کنیم، به بهترین نحو ممکن محبت شما را نشان می دهد و فضای خانه را روشن کرده و عمل ما زبان درون ما می گردد. محبت و دوستی، همانند گلی است که مرتباً نیاز به آبیاری دارد و الّا گل مانند زندگی هائی که با عشق شروع شده و به سردی می گراید، خشک خواهد شد.

خلاصه کلام آنکه وجود ما به واسطه وجود آنهائی که دوستشان داریم و دوستمان دارند، معنی و مفهوم می یابد اگر آنها را بی ارزش کنیم خود را بی ارزش نموده ایم و اگر به آنها قدرت بخشیم، به ما قدرت خواهند بخشید و اگر آنها را درک کنیم و تسلّی دهیم تسلّایمان خواهند داد. ما بدون وجود و ارتباط با دیگران مفهومی نداریم و زمانی وجود پیدا خواهیم کرد که همدیگر را حس کینم و به یکدیگر محبت نمائیم. این است آن چیزی که افراد یک خانواده، اعضای یک جامعه و ملّت های دنیا را ارتباط حقیقی خواهد بخشید و ضامن سعادت مادی و معنوی خواهد بود.

اقتباس از: گلستان جوانی، ص 257 و ترانه امید شماره دوم سال 27

هیچ نظری موجود نیست: